یکی از دوستان طلبه رفته بود تبلیغ در مدارس1 و داستانی را تعریف می کرد و می گفت:

وارد کلاس شدم و کلاس از آن کلاس ها بود که اداره اش گاو نر می خواست و مرد کهن.

هرچه به آب و آتش زدم و هرچه تلاش کردم این هنرستانی های پر سرو صدا آرام نمی شدند.

به یکباره از کوره در رفتم و به شلوغ ترین شان گفتم : برو بیرون (تا الان نشده بود کسی را بیرون بیاندازم ، اصلا قبلا خودم هم میگفتم بیرون انداختن یک دانش آموز توسط روحانی اثر سوء دارد ولی چاره ای نداشتم)

با اینکه شرورشان بیرون رفت ولی فضا آرام نشد.

متهم ردیف دوم را هم با نعره ای به بیرون فرستادم ولی نمی دانستم چه باید بکنم

نفر سوم را هم بیرون انداختم

به یکباره در ذهنم جرقه ای خورد...

یکی یکی همه را بیرون کردم

برو بیرون

برو بیرون...

- آقا ماکه سر وصدانکردیم

- برو بیرون

همه کلاس رفتند بیرون از کلاس

***

خودم هم زدم بیرون

گفتم بروید دوتا توپ فوتبال بیاورید 

در جایی دیده بودم یک نوع فوتبال سرگرم کننده می شود بازی کرد آن هم با دو توپ اسمشم گذاشتیم "فوتبال دو توپه"

***

دو توپ را آوردند و تا نزدیکای زنگ بعدی بازی کردیم

بعد گفتم توپ ها را جمع کنید و بیایید اینجا بنشینید

همه آمدند و نشستند و من هم شروع کردم...

ببینید با این قد و هیکل تان من با دو تا توپ بازی تان دادم، شیطان هم همین است جلوتان اسباب بازی  می اندازد و بازی تان میدهد و شما را اهل دنیا می کند و از اصل باز می مانید

---------------------------------------------------

1شکر خدا سنت جدیدی که اتفاق افتاده است این است که طلاب علاوه بر منبر و مسجد به مدرسه و پارک هم برای تبلیغ می روند و طبیب دوار بطبه هستند