وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون

۱۲ مطلب با موضوع «داستان امروز ما» ثبت شده است

این همه سال کجا بودم 2

توی مطلب قبلی گفتم خیلی تغییرات در این سالها اتفاق افتاده اونقدر تغییرات زیاد بوده که حتی فامیلی منم عوض شده  و دیگه من مرتضی استاجی نیستم ، حتی یه جا بهم شک کرده بودند که چرا تو فامیلی ات رو عوض کردی حتما میخواستی یه چیزی رو پنهان کنی ولی نمیدونستند که علت تغییر فامیلی ام عرض ارادت به پیشگاه امام هادی (علیه السلام) بوده و انتساب قطره ی ناچیز به دریای بیکران بوده و فامیلی مان را خانوادگی گذاشتیم هادوی و اون پسوند صدر رو هم اگر نمیذاشتیم ثبت احوال قبول نمی کرد و لذا شدیم : هادوی صدر

از تغییرات دیگر این بود قدیما از طب اسلامی میگفتیم ولی خیلی کم اما الان به برکت اهل بیت هرروز سر سفره پرفیض طب اسلامی نشسته ام وهرروز با معارف آن آشنا تر میشم

دیگه از تغییرات جریانی تحت عنوان مکتب اسلامی است که خودش عالمی دارد که اگر خواستید خودم برایتان می گویم یا از سایتمان بخوانیدش1

....

1.rahetamaddon.ir

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر

این همه سال کجا بودم

از آخرین باری که درست و حسابی در این وبلاگ مطلب نوشته ام بیش از خیلی وقته که میگذره و توی این مدتِ خیلی وقت که نبودم خیلی اتفاقات افتاده.

اون زمان ها که ما وبلاگ داشتیم ،(خیلی نامحسوس دارم میگم ما وبلاگ نویس بودیم وقتی اینا مد نبود) خبری از تلگرام و اینستا و این بند و بساطا و سوسول بازیا نبود و مردم اگر شوقی داشتند؛ به سایت و وبلاگ بیشتر بود اما امروز لقمه ی آماده ی دم دستی بیشتر راضی شون میکنه.

اما دلم میخاد وسط این همه ی :  الان یهویی و فست فودی و عجله ای که حوصله خوندن یه متن چند خطی رو هم از آدم گرفته ، اگر مشغله ها اجازه بده دوباره وبلاگ نویسی کنم .

به نظرتون از چی بنویسم ؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر

بوی گند سیگار

نشسه بودم در اتوبوس

پشت سرم شلوغ و بود و پر از سر و صدا

ده یازده نفر بودند که حتی خاطرات شخصی شان را هم آرام نمی گفتند

حال همه مسافران را گرفته بودند

***

اتوبوس برای شام و نماز نگه داشت

من هم نماز را خوانده بودم و هم شام خورده بودم، پس پیاده نشدم

از پنجره به بیرون نگاه می کردم ، چشمم به این جمع ده یازده نفره افتاد

صدای خنده های بلندشان کاملا به گوش می رسید... همه شان به اتفاق دست به سیگار شدند و مسابقه ای به راه بود 

با خودم گفتم کافی ست این گروه بیایند داخل اتوبوس، بوی گند سیگارشان همه جا را فرا بگیرد

همانطور هم شد

آمدند و با آمدنشان کل اتوبوس را با بوی خوش سیگارشان!!! عطرآگین کردند

همه حالشان بد شد و اذیت می شدند

بویش همه جا را گرفته بود

***

با خود گفتم : ده نفر سیگار کشیده آمدند، و بر کل اتوبوس تاثیر گذاشتند ؛

یعنی من نمی توانم بر این اتوبوس تاثیر بگذارم

اگر قرار است بوی سیگار اثر بگذارد، یک لااله الا الله نمی تواند؟!!

به یاد جمله ای افتادم که منسوب به علامه طباطبایی ست:

اگر یک کاه را برداری در عالم تاثیر دارد

پس گناه کردن چه اثری بر هستی می گذارد

در عالم هیچ کاری بی تاثیر نیست مواظب اعمالمان باشیم

پ.ن : گاهی کم میبینیم آنچه خدا آنرا بزرگ دیده است...

۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر

راه فرار

گاهی کار را به بحران میکشیم

تا بحران بشود توجیه اشتباهات ما

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر

زندگی بی غصه می خواهم (برداشت آزاد)

به مناسبت میلاد حضرت علی علیه الیلام در محضر او بنشینیم:

میخوای بی غم باشی کم توقع باش

یک کلام و یک دنیا آرامش

یک کلام و یک دنیا زندگی

"من‏ قنع‏ لم‏ یغتم"1

مولا علی یک جمله فرمودند و اگر به همین جمله کوتاه عمل کنیم قرص های اعصاب را کنار خواهیم انداخت،

غصه و اندوه بی خود نخواهیم داشت

***

خیلی از ماها وقتی از قناعت می شنویم ذهنمان فقط به سوی مسائل مادی می رود و انسان قانع راکسی می دانیم که به حقوق و در آمدش قانع باشد و دم نزند و غر نزند.

***

زن و شوهر اگر قانع باشند، چشمشان به این و آن نخواهد بود

مرد اگر به آنچه دارد قانع باشد همسرش را هر روز با دیگری مقایسه نمی کند و او را به خاطر توهم های خود سرزنش نمی کند

زن هم به داشته های مادی و معنوی شوهرش اگر قانع باشد به زندگی اش می بالد 

جوان مجرد اگر قنات پیشه کند چشمش به حرام نخواهد افتاد

انسان اگر به همان منصب و مقامی که دارد راضی باشد و به میز بالاتر از خود چشم نیاندازد و به همان میزی که دارد راضی و قانع باشد اینقدر غصه و اندوه نمی خورد

قناعت یعنی به آنچه داریم راضی باشم 

همین را داشته باشیم

غصه ای نخواهیم داشت

***

زدگی تان بی غصه و غم

_____________________________

1غرر الحکم و درر الکلم ؛ ؛ ص579

۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر

منبری کوچک

  سر نماز بودیم و بچه ای 4 ساله به منبر رفت

 همان منبر سنگی معروف مسجد اعظم قم

 صدایش در فضای مسجد  پیچید

 انگار صدمنبر شنیده ام

با صدای بلند، دوبار جمله ای را ندا داد...

"بیدار شید" "بیدار شید"

***

از منبر پایین آمد

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر

می روم دانشمند شوم (برداشت آزاد)

وقتی که به جمع دانشمندان و علماء می روی سخت است که همه از مباحث علمی بگویند و تو آرام در گوشه ای بنشینی و حرفی نزنی و در دلت با خودت بگویی" الان در مورد تو چه فکری می کنند آنها می گویند مردک بیسواد آمده در جمع بزرگان نشسته و به گزاف!"

باید اصطلاحات را بیاموزی باید بلد باشی با کلمات علمایی ور بروی تا درجمع علما راهت بدهند

می روی و کسب علم میکنی  تا در چشم علما و اندیشمندان جایگاهی بیابی

2. همه ساکت نشسته اند و تو باید کوره بحث را داغ کنی و فرقی هم نمی کند آتش این کوره سیاسی باشد یا اقتصادی یا اخلاقی یا هر موضوع دیگر ، بهرحال، باید کوره داغ شود آن هم حول سخنان گهربارتو! بحثی درافتد که مایه خوشایند همگان قرار گیرد

برای اینکه بتوانی این کرسی را بدست بیاوری...

می روی و کسب علم میکنی تا در چشم دوستان و مردم جایگاهی بیابی

3. دوستت نشسته است و همه او را می بینند، انگار همه،شبکه "او" را دوست دارند، و دلشان نمی خواهد کنترل چشمانشان را بردارند و شبکه "تو "را بگیرند ؛سخت است همه نگاهها به سمت دیگری باشد و تو نتوانسته باشی نظر دیگران را به خودت جلب کنی،وقتی بحث های علمی گُر می گیرد سکوتت آزارت می دهد باید کاری کنی و طرحی دراندازی

باید مردم تو را هم تحویل بگیرند

می روی و کسب علم میکنی، تا در محافل جایگاهی داشته باشی

***

جایگاه ات اگرچه در دنیا همان بود که گفته شد

ولی جایگاه آخرتت جهنم است

___________________________________

الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص47

- مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاءَ  اوْ یُمَارِیَ بِهِ السُّفَهَاءَ اوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِأَهْلِهَا.[1]

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر

گاو صندوق

از این وآن پول قرض کرد

با پولش گاوصندوق خرید

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر

پشت بام

گاهی از پشت بام به دنیا نگاه می کنم

حس خوبی به من می دهد

فکر میکنم 

تامل میکنم

گاهی سوار ماشین یک نفر می شوم و با او زندگی می کنم

گاهی با رفته گر محله مان زیست می کنم 

گاهی با پسری که می دود و جست و خیز می کند به دنیای کودکی ام جست می زنم

و کلی کیف می کنم

***

گاهی ام از پشت بام، به خودم نگاه میکنم

گاهی حس خوبی به من دست می دهد

گاهی هم حس بد

*** 

الان پشت بام خودم هستم

کمی حس خوب

کمی حس بد

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر

از آتش گذشتیم

چهارشنبه آخر سال!

چهارشنبه ای با همه استرس ها و همه دغدغه ها

تلوزیون،عکس و فیلم های دلخراش

مدرسه ها، توصیه معلمان

مادران و پدران، تحریم و نصیحت

پلیس، بگیر و ببند و تلاش جدی

و همه و همه دست به دست هم می دهند تا یک روز آرام را سپری کنیم

***

پنج شنبه آخر سال 

تلوزیون ، خبر های دلخراش

مدرسه تعطیل

والدین، تذکر

پلیس،استراحت 

***

جمعه آخر سال 

هیچ خبری از چهارشنبه سوری نیست

*** 

از آتش گذشتیم...

فرهنگ ساختن دو روزه ممکن نیست

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر

دنیا به دید من

شاید برات اتفاق افتاده باشه که با کسی ساعتها جر و بحث می کنی و میخای اون چیزی رو که تو درست می دونی رو به طرفت حالی کنی و هرچی بیشتر زور میزنی کمتر موفق می شی و هرچه بیشتر تلاش میکنی کمتر به نتیجه می رسی...

خیلی از اوقات ما دنیا را ازدید خودمون می بینیم و با عینک خودمون به همه چی نظر داریم و گمان میکنیم که همونی که من میگم درسته وغیر این هرچی باشه باطل و حتی از مخالفت دیگران  و  قبول نکردنشون تعجب میکنیم

حالا یه چیزی رو باهم تصور کنیم : 

تو داری با یک نفر سر یه موضوعی جر و بحث می کنی و هی تو استدلال میاری و هی اون احتجاج میکنه وهی تو داد میزنی و هی اون فریاد می کشه و نه تو قانع می شی و نه اون و نه تو میتونی قانع بکنی و نه اون!!!!

یه لحظه دکمه توقف رو بزنیم و دو نفر همینطور ثابت بمونن تا ببینیم چه باید بکنیم :::

الان از کجا بدونیم که این دونفر کدومشون درست میگن و کدومش اشتباه میکنن؟؟؟

شاید بگید به مردم دور و برشون نگاه کنیم هرکی بیشتر تشویق می شد بدون همون راست میگه

خوب باشه بریم سر دعوا ،لطفا کلیدشروع رو بزن

دوباره دعوا و جر و بحث رو ادامه بدید، ما قراره افرادی که دور و برتون نشستند رو ببینیم...

نصفی با نفر اول  و نصفی با طرف مقابل یعنی مردم هم هردو رو تشویق میکنند دردسر شد دوتا

دکمه توقف رو بزن ببینیم چه راه چاره ای بیاندیشیم؟؟؟

واقعا چیکار کنیم چجوری بفهمیم کدومشون راست میگن؟ چه ملاک و معیاری واسه خوب و بد داریم؟؟؟

شاید بگی بذار ببینیم آخرش کی کم میاره و نمیتونه جواب درست رو بده

منم میگم : خیلی از موقع ها آدم ها نمی تونن از حرف درست و صحیح دفاع کنن و این دلیلی بر این نمیشه که حرف غلط بشه

****

خیلی از دعواها و مخصوصا دعواهای سیاسی مثل داستان ما هستند هردو داد می زنند و هردوفریاد ، هردو قصد قانع سازی رو دارند و خیلی از موقع ها کسی نمیتونه دیگری و رو قانع کنه (البته بماند آن دفعات خیلی خیلی زیادی که طرف خودش فهمیده داره اشتباه میکنه و راه رو غلط رفته ولی باید تا ته داستان کم نیاره) و همینطور جر و بحث می کنند

باید دید درد از کجاست باید دید این دو طرف مبانی شان چیست و از پایه چه چیزی را خوب می دانند و چه چیزی را بد ، از پایه

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر

نان به نرخ روز

بسم الله الرحمن الرحیم

در آن عصر تاریک و غم انگیز که عالم هنوز داغدار بزرگترین غم تاریخ بود، عده ای حکومت خداوند را همچون تکه ای گوشت بین هم تقسیم می کردند و افتخارات و رشادات خودشان را برسر دیگران می زدنند و دستاوردهای قوم خود را به رخ قوم دیگر می کشیدند،تا شاید برگ برنده ای را رو کرده باشند؛ و بعد ازآن همه دعوا و ادله منطقی!!! گفته شده و پذیرفته شده ی عده ای!!! و بعد از توافق میان آنها و بعد از آنکه هرکس تلاش داشت در بیعت کردن با خلیفه از دیگران پیشی بگیرد...

 قومی به پا خواستند.
***
 
صحرانشینان عرب آن زمان
 جهت خرید خوار و بار زندگی مشقت های بسیاری را به جان می خریدند و برای تهیه آذوقه ماهانه خود نمی توانستند به تنهایی به شهر بیایند و لاجرم باید به صورت گروهی به شهر می آمدند تا نکند در میان راه دچار حمله راهزنان شوند.
***
 
این بار مردان قبیله ی اسلم از صحرا آمده بودند برای تهیه آذوقه شان.
ناگهان چشمشان به جمعی افتاد که با هم گفتگو می کردند، با خود گفتند جلو برویم تا از اوضاع مطلع شویم

پیش تر که رفتند و چشم و گوش تیز کردند متوجه شدند مردم با خلیفه اول دست بیعت داده اند...

*** 
دومی چشمش به مردان خسته ی قبیله ی اسلم افتاد و وقت را مغتنم شمرد و آنها را صدا زد و گفت : بیایید برای خلیفه پیامبر بیعت بگیریم ، آنوقت ما هم خوار و بار رایگان به شما می دهیم.
سختی های راه جلو چشمشان آمد، زحماتی که برای تهیه آذوقه باید متحمل می شدند مثل نوار فیلم از جلو چشمانشن عبور کرد...
سریع بسمت خلیفه رفتند و بیعت کردند
 
***
 
حالا مردان قبیله ی اسلم، رفته اند در تیم خلیفه، لباس های عربی خود را به کمر بسته اند و دارند 
کوچه های مدینه را پر می کنند از آن خبر مهم!!! و دست هرکس که در کوچه و بازار می بینند را می گیرند تا برای بیعت گرفتن به خدمت خلیفه برساندند
فقوی بهم بنی اسلم .... و لم یعینا متی جائت اسلم1

 *** 

و اما داستان امروز ما چیزی جز این نیست انتخاب ها و رد کردن های ما نقل همان روزهاست و تنها فرق آن، تغییر نام ها و اصطلاحات است و به تعبیری تاریخ تکرار می شود

امروز هم هستند کسانی که به نرخ روز نان می خورند و یا برای قومیت خود داد و فریاد می کنند

نان به نرخ روز خوری معضلی ست که اگر جامعه ای به آن دچار شود، مسیر انتخاب و برتری گزینی ها تغییر می کند و شایسته سالاری دیگر معنایی ندارد

در این انتخابات پیش رو هم ما در یک دوراهی قرار داریم و انتخاب صحیح ما می تواند ما را و کشور ما را در مسیر صحیح قرار دهد

------

1:الجمل شیخ مفید به نقل از کتاب سقیفه : علامه سید مرتضی عسگری

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مرتضی هادوی صدر